ترجمه مقاله

عرن

لغت‌نامه دهخدا

عرن . [ ع َ ] (ع مص ) «عران » نهادن بر بینی شتر. (از منتهی الارب ). برس اندر بینی شتر کردن . (تاج المصادر بیهقی ). برس در بینی شتر کردن . (المصادر زوزنی ). عرن البعیر؛ در بینی شتر «عران »چوب قرار داد. (از اقرب الموارد). || بدرد آمدن بینی از عران . (از منتهی الارب ). عُرن البعیر (بصیغه ٔ مجهول )؛ شتر از درد بینی خود شکایت کرد بجهت «عران ». (از اقرب الموارد). || پی پیچیدن تیر را. (از ناظم الاطباء). عرن السهم ؛ پی پیچید بر آن تیر. (از اقرب الموارد). رصف . رجوع به رصف شود.
ترجمه مقاله