ترجمه مقاله

عریش

لغت‌نامه دهخدا

عریش . [ ع َ ] (ع اِ) کزابه . (منتهی الارب ). کجاوه و چیزی شبیه به هودج . (ناظم الاطباء). مرکبی چون هودج که آن را ازبرای زنان سازند تا بر شترنشینند. (از اقرب الموارد). || وادیج رَز. (منتهی الارب ). آنچه برای درخت رز ساخته شود تا شاخه های آن را بر وی قرار دهند. (از اقرب الموارد). نی بستی که بر آن شاخه های انگور افتاده می مانند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). چفته ٔ رز. چفت انگور :
حلقه گرد او چو رز گرد عریش
همچنانکه بت پرستان بر کشیش .

مولوی .


انواع اعناب حدایق چون احداق کواعب اتراب برعرش عریش بسان حورات قاصرات الطرف گردن ملاحت افراشته و تتق سبز مکلل به در و عقیق فروگذاشته . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان آوی ). || خانه از چوب و یز ساخته ، و کازه . (منتهی الارب ). کازه و کلبه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). چیزی است شبیه خیمه که از چوب و ثمام سازند. (از اقرب الموارد). خانه از چوب و گیاه ساخته . کومه . کلبه . (فرهنگ فارسی معین ). ج ، عُرُش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و خانه های مکه را که عرش نامند از همین معنی است چه آنها بصورت چوبهایی هستند که سایه بانی بر آنها قرار دارد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || هر پوشش که سایه افکند وسایه بان . (منتهی الارب ). بیت که در سایه ٔ آن قرار گیرند. (از اقرب الموارد) :
در عریش او را یکی زایربیافت
کو بهر دو دست خود زنبیل بافت .

مولوی .


|| بودن چهار یا پنج درخت خرما از یک بیخ . (منتهی الارب ). در یک ریشه چهار یا پنج نخل بودن . (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله