ترجمه مقاله

عزل گشتن

لغت‌نامه دهخدا

عزل گشتن . [ ع َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) معزول گشتن . عزل شدن . برکنار شدن از شغل . از عمل پیاده گشتن . از کار افتادن . از شغل به یک سو شدن :
مروت عزل گردیده ست در دیوان ناز او
عجب گر اینقدر بی مهری از صد بی وفا آید.

ظهوری (از آنندراج ).


ترجمه مقاله