ترجمه مقاله

عزوم

لغت‌نامه دهخدا

عزوم . [ ع َ ] (ع ص ) کسی که بر عزم و قصد خود پایداری کند تا به هدف خویش برسد. (از اقرب الموارد). || گنده پیر. (منتهی الارب ). پیره زال . (ناظم الاطباء). عجوز. (اقرب الموارد). || شترماده ٔ مسن که درآن اندکی قوت باشد. (منتهی الارب ). ناقه ٔ سالخورده که در آن بقیه ای از جوانی باشد. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله