عزیزنفس
لغتنامه دهخدا
عزیزنفس . [ ع َ ن َ ] (ص مرکب ) عزیزالنفس .دارنده ٔ نفسی عزیز و ارجمند. با مناعت :
فرزند گوهری را عز از نسب نباشد
عیسی عزیزنفس است ارچه پدر ندارد.
و رجوع به عزیزالنفس شود.
فرزند گوهری را عز از نسب نباشد
عیسی عزیزنفس است ارچه پدر ندارد.
سیف اسفرنگ .
و رجوع به عزیزالنفس شود.