ترجمه مقاله

عسجد

لغت‌نامه دهخدا

عسجد. [ ع َ ج َ ] (ع اِ) زر، و جوهر هر قسم که باشد مانند مروارید و یاقوت . (منتهی الارب ). زر. (دهار). زر و طلا، و بمعنی جواهر چون دُر ویاقوت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). طلا، و گویند هر نوع جوهر چون یاقوت و درّ. (از اقرب الموارد). اسحاق بن ابراهیم فارابی نیز در کتاب دیوان الادب آن را زر دانسته ، سپس میگوید آن جامع همه ٔ جواهر است از درّ و یاقوت ، ابوریحان بیرونی قول او را رد کرده و گوید عسجد فقط بر زر اطلاق میشود، و ظاهراً اشتباه اسحاق بن ابراهیم از آنجا ناشی میشود که گویند «تاج من عسجد» و او فکر کرده است عسجد بر هر یک از جواهر تاج اطلاق میشود، و حال آنکه همان را میتوان «تاج من ذهب » گفت ، چه منظور از عسجد یا ذهب جنس خود تاج است و تاج در هرحال خالی از ترصیع نیست . رجوع به الجماهر بیرونی ص 232 شود. زر. طلا. تبر. عقیان . عین . نضر :
اگر به مدح تو چون عسجدی شود مادح
وگر دوات زبرجد شود قلم عسجد.

سوزنی .


|| (ص ) شتر درشت تن دار. (منتهی الارب ). شتر ضَخم . (از اقرب الموارد). شتر درشت تنومند. (ناظم الاطباء).و آن جزو چند کلمه ٔ چهارحرفی است که بدون حرف «ذولقی » آمده است . (از منتهی الارب ).
ترجمه مقاله