ترجمه مقاله

عسر

لغت‌نامه دهخدا

عسر. [ ع َ ] (ع مص ) وام خواستن از غریم به وقت تنگدستی او. (از منتهی الارب ). وام خواستن در حال تنگی دست . (المصادر زوزنی ). وام خواستن در وقت تنگدستی غریم . (تاج المصادر بیهقی ): عسر فلان الغریم ؛ فلان در وقت عسرت و تنگدستی خود از مدیون دین خود را خواست ، و در این صورت او را «عاسر» گویند. (از اقرب الموارد). || از سوی چپ آمدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || به دشواری زادن بچه را. (از منتهی الارب ): عسرت المراءة؛ زادن آن زن دشوار و سخت گشت . (از اقرب الموارد). عَسَران . و رجوع به عَسَران شود. || به قهرو ناپسندی گرفتن مال را از کسی . (از منتهی الارب ). || دم برداشتن شتر ماده در دویدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دنبال برداشتن شتر. (تاج المصادر بیهقی ). عَسَران . و رجوع به عَسَران شود.
ترجمه مقاله