ترجمه مقاله

عسر

لغت‌نامه دهخدا

عسر. [ ع ُ ] (ع اِمص ) دشواری . خلاف یسر. (منتهی الارب ). دشواری . (دهار) : یرید اﷲ بکم الیسر و لایرید بکم العسر (قرآن 185/2)؛ خداوند برای شما آسانی را میخواهد و برای شما دشواری را نمیخواهد. قال لاتؤاخذنی بما نسیت و لاترهقنی من أمری عسراً (قرآن 73/18)؛ گفت بسبب آنچه فراموش کرده ام مرا مؤاخذه مکن و مرا در کارم دشواری مرسان . سیجعل اﷲ بعد عسر یسراً (قرآن 7/65)؛ خداوند پس از دشواری آسانی قرار خواهد داد. فان مع العسر یسراً(قرآن 5/94 و 6)؛ پس همانا با دشواری ، آسانی است .
درد عسر افتاد و صافش یسر آن
صاف چون خرما و دُردی یسر آن .

مولوی .


- امثال :
عسر الامور مقدمة الیسر (علی «ع » از امثال و حکم دهخدا)؛ تنگی و سختی کارهاسرآغاز گشادگی آنهاست .
|| کمی و قلت مال و ذات الید. (از اقرب الموارد). تنگدستی و فقر و تهیدستی . (فرهنگ فارسی معین ). عُسُر. و رجوع به عُسُر شود. || (اِ) نوعی بازی است ، و آن این است که چوبی را برپای میدارند و از نشانه ای به نشانه ٔ دیگر پرتاب میکنند و هر کس بتواند بر آن بزند، برنده است . (از اقرب الموارد). || (ص ، اِ) ج ِ عَسراء. (اقرب الموارد). رجوع به عسراء (ع ص ) شود.
- عسرالبلع ؛ سختی و دشواری بلعیدن . سختی اوباردن . دشواری بلع.
- عسرالبول ؛ دشخواری آب تاختن . (التفهیم ). سختی و دشواری که در کمیز انداختن بهم رسد. (ناظم الاطباء). بازگرفتن بول و دشخواری بیرون آمدن او. و اسباب عسرالبول یا آماس بود یا بادی غلیظ و یا ریش و یا ریم گردآمده یا خون بود که در مثانه بسته شود، یا جراحت قرحه ای بود که رسته شود، یا گوشتی فزونی که برآید، یا رطوبتی لزج یا سنگی در مثانه .(ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). دشواری میختن . تقطیرالبول . و رجوع به تقطیرالبول شود.
- عسرالطمث ؛ دشواری طمث . رجوع به طمث شود.
- عسرالنفس ؛ نفس تنگی . تاسه . (ناظم الاطباء). تنگی نفس . رَبْو.
- عسروحرج ؛ (اصطلاح فقه ) در لغت یعنی سختی و دشواری ، و در احکام اسلام به موجب قاعده ٔ نفی عسروحرج در مواردی رفع احکام اولیه شود چنانکه اگر کسی نتواند نماز قائماً بخواند میتواند قاعداً بخواند و یا نتواند روزه بگیرد میتواند در ماه دیگر بگیرد و یا اصولاً روزه نگیرد. و مستند این قاعده آیه ٔ شریفه ٔ «لیس علی الاعمی حرج و لا علی الاعرج حرج و لا علی المریض حرج » (قرآن 61/24) و «یرید اﷲ بکم الیسر و لایرید بکم العسر» (قرآن 185/2) و حدیث رفع است . (از فرهنگ علوم بنقل از قوانین ج 2 ص 49).
ترجمه مقاله