عشرین
لغتنامه دهخدا
عشرین . [ ع ِ ] (ع عدد، ص ، اِ) بیست . از اعداد عقود اصلی و ترتیبی ، در حالت نصب و جر، که در زبان فارسی رعایت این حالت نشود. رجوع به عشرون شود :
سقراط اگر به رجعت بازآید
عشری گمان بریش ز عشرینم .
بر در تسعین کنند جنگ شبانروز
درگه عشرین ز جنگ هر دو معاف است .
از در عشرین کتابش خواندمی
وز ره تسعین حسابش کردمی .
سقراط اگر به رجعت بازآید
عشری گمان بریش ز عشرینم .
ناصرخسرو.
بر در تسعین کنند جنگ شبانروز
درگه عشرین ز جنگ هر دو معاف است .
خاقانی .
از در عشرین کتابش خواندمی
وز ره تسعین حسابش کردمی .
خاقانی .