ترجمه مقاله

عشی

لغت‌نامه دهخدا

عشی . [ ع َ شی ی ] (ع اِ) آخر روز. (منتهی الارب ). شبانگاه . (ترجمان القرآن جرجانی ). شبانگاه ، أی از وقت نماز شام تا وقت نماز خفتن . (دهار). از زوال آفتاب تا صبح . (ناظم الاطباء). آخر روز، و گویند از نماز مغرب تا عتمة. و تصغیر آن عُشیّان است برخلاف مکبرآن ، و گوئی آن تصغیر عَشیان است . و جمع آن عُشیّانات شود. مصغر آن را عُشَیشیان و جمعش را عُشَیشیانات نیز گفته اند. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) : و سبح بالعشی و الابکار (قرآن 41/3)؛ و ستایش کن در شبانگاه و بامداد. یسبحن بالعشی و الاشراق (قرآن 18/38)؛ ستایش میکنند او را در شبانگاه و هنگام طلوع آفتاب . و لاتطرد الذین یدعون ربهم بالغداة و العشی (قرآن 52/6)؛ و مران کسانی را که در بامداد و شبانگاه خدای خود را دعا میکنند. فأوحی الیهم أن سبحوابکرةً و عشیاً (قرآن 11/19)؛ پس بدانان وحی کرد که بامداد و شبانگاه ستایش کنید. و له الحمد فی السماوات و الارض و عشیاً و حین تظهرون (قرآن 18/30)؛ او را ستایش است در آسمانها و زمین و شبانگاه و هنگامی که ظهر می کنید. النار یعرضون علیها غدواً و عشیاً (قرآن 46/40)؛ در صبحگاه و شبانگاه بر آتش عرضه میشوند.
- صلاتاالعشی ؛ نماز ظهر و عصر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
|| ابر.(منتهی الارب ). سحاب . (اقرب الموارد). ج ، عَشایا، عَشیّات . (منتهی الارب ). || (ص ) بعیر عشی ؛ شتر که شب تا دیر چرد، و در مؤنث عشیة شود. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله