ترجمه مقاله

عصل

لغت‌نامه دهخدا

عصل . [ ع َ ص َ ] (ع مص ) کج گردیدن با سختی و صلابت و خشکی سرشتی . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || عصل الفرس ؛ بن دم آن اسب کج گردید و تا بالای ران او رسید، و چنین اسبی را عَصِل و أعصَل گویند. || عصل السهم ؛ آن تیر در پرتاب خمیده شد. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله