ترجمه مقاله

عضاض

لغت‌نامه دهخدا

عضاض . [ ع ِ ] (ع اِ) گزیدن اسب و گزیدگی . (منتهی الارب ). گزیدگی اسب . (دهار). گزیدگی دابه و چهارپا. (از اقرب الموارد): برئت الیک من عضاض هذه الدابة؛ از گزیدن این چارپا مردم را به تو پناه میبرم . || هو عضاض عیش ؛ او نیک شکیبا بر سختی زندگانی است . || زندگانی وعیش : عاض القوم العیش منذ العام فاشتد عضاضهم ؛ زندگی آنان سخت شد. || (ص ، اِ) ج ِ عَضوض . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عضوض شود.
ترجمه مقاله