ترجمه مقاله

عضب

لغت‌نامه دهخدا

عضب . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) شمشیر، یا شمشیر برّان . (منتهی الارب ). شمشیر قاطع و برّان ، و آن وصف به مصدر است ، گویند: سیف عضب . (از اقرب الموارد). || مرد تیزسخن چرب زبان . || کودک خردسر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گوساله ٔ شاخ برآورده . (منتهی الارب ). بچه ٔ بقره هرگاه شاخ برآورد، و یا هرگاه شاخ آن به دست گرفته شود. (از اقرب الموارد). || (اصطلاح عروض ) حذف میم مفاعلتن است تا فاعلتن بماند و به مفتعلن بدل شود، و آن را معضوب نامند. (از تعریفات جرجانی ). خَرْم مفاعلتن است که سالم باشد، و خَرْم افکندن وتد مجموع باشد، و برخی گویند خَرْم اسقاط اولین متحرک از وتد مجموع است در صورتی که در صدر بیت واقع شده باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || (اِخ ) نام شمشیر پیغامبر اسلام (ص ). (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله