ترجمه مقاله

عضد

لغت‌نامه دهخدا

عضد. [ ع َ ] (ع اِ) بازو. (منتهی الارب ) (دهار) (از اقرب الموارد). عَضُد. رجوع به عَضُد شود. || ناحیه و کرانه . (منتهی الارب ). ناحیه . (اقرب الموارد). || یاریگر و مددکار و ناصر. (منتهی الارب ). ناصر و معین . (از اقرب الموارد). ج ، أعضاد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || رسته ٔ خرمابن . (منتهی الارب ). طریقة از نخل . (از اقرب الموارد).ج ، عِضدان . (منتهی الارب ). أعضاد. (اقرب الموارد). || آنچه از درخت بریده شود. (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله