ترجمه مقاله

عضل

لغت‌نامه دهخدا

عضل . [ ع َ ض َ ] (اِخ ) ابن هون بن خزیمةبن مدرکة، از کنانه از مضر. جدی است جاهلی و فرزندانش با برادرزاده ٔ او به نام دیش درهم آمیختند و بنام «قارة» خوانده شدند. و قاره در عهد جاهلیت در تیراندازی شهرت داشتند و آنان هم پیمان بنی زهرة بودند و عبدالرحمان بن عبدالقاری و عبداﷲبن عثمان بن خشیم قاری از آنان است . (از الاعلام زرکلی به نقل از نهایة الارب و جمهرة الانساب و الاغانی و مجمع الامثال ).
ترجمه مقاله