ترجمه مقاله

عطاء

لغت‌نامه دهخدا

عطاء. [ ع َ ] (اِخ ) مشهور به مقنع خراسانی . شعبده باز مشهور. وی قصار و از اهالی مرو بود و از راه تناسخ ادعای خدائی کرد و می گفت ربوبیت از ابومسلم خراسانی به وی منتقل شده است . جماعتی از مردم نیز به وی گرویدند و در راه عقیده ٔ او جنگیدند. وی شخصی زشت روی بود و مقنعه ای از زر بساخت و بر روی خویش قرار داد و به پیروان خود صورت ماهی را نشان می دادکه از مسیر دو ماه طلوع می کرد و غروب می نمود. کار مقنع به سال 161 هَ . ق . بالا گرفت . مردم بر او شوریدند لذا او به قلعه ای در «سبام » ماوراءالنهر پناه برد و چون مردم از محاصره ٔ قلعه دست نکشیدند و او مرگ خود را حتمی یافت زنان خود را گرد آورد و بدانها سم خوراند و خود باقیمانده ٔ زهر را سرکشید و درگذشت . آنگاه مردم به داخل قلعه راه یافتند و سایر زندگان را به قتل رساندند. (از الاعلام زرکلی به نقل از الشعور بالعور) (تاریخ ابن الاثیر ج 6 ص 27) (روضة المناظر) (وفیات الاعیان ) (الملل و النحل ). و رجوع به مقنع شود.
ترجمه مقاله