ترجمه مقاله

عطلت

لغت‌نامه دهخدا

عطلت . [ ع ُ ل َ ] (ع اِمص ) عطلة. بیکاری . (غیاث اللغات ). عطالت . بطالت . بیکاری .تعطل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اتفاق خوب چنین افتاد... که خواجه ابوسعید... مرا در این بیغوله ٔ عطلت بازجست . (تاریخ بیهقی ص 71). طاهر از چشم امیر بیفتاد و آبش تیره شد چنانکه ... در عطلت گذشته شد. (تاریخ بیهقی ص 449). و رجوع به عطلة شود.
- در عطلت ماندن ؛ بیکار ماندن . (فرهنگ فارسی معین ) : چون مدتی سخت دراز در عطلت ماند پایمردان خاستند... تا دل مأمون را نرم کردند بر وی .(تاریخ بیهقی ).
ترجمه مقاله