ترجمه مقاله

عفاف

لغت‌نامه دهخدا

عفاف . [ ع َ ] (ع اِمص ) پارسائی و پرهیزگاری . (غیاث اللغات ). نهفتگی . (دهار). پاکدامنی . خویشتن داری . عفت . تعفف :
ز مجد گوید چون عابد از عفاف سخن
ز ظلم جوید چون عاشق از فراق فرار.

ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی ).


رفیق خویش صلاح و عفاف را ساختم . (کلیله و دمنه ). پسندیده تر سیرتها آن است که به تقوی و عفاف کشد. (کلیله و دمنه ). عفاف و تقوی ... که ذات شریف او بدان ممتازبود هیچکس را از امراء بنی العباس مجتمع نبود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 280). راه صلاح و عفاف پیش گرفتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 438). راه اصلاح و عفاف پیش گرفتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 438). مشغول کفاف از دولت عفاف محروم است . (گلستان سعدی ).
ترجمه مقاله