ترجمه مقاله

عفس

لغت‌نامه دهخدا

عفس . [ ع َ ] (ع مص ) بازداشتن . (منتهی الارب ). حبس . (از اقرب الموارد). || خوار و حقیر ساختن . (منتهی الارب ). خوار داشتن . (المصادر زوزنی ). || سخت راندن .(منتهی الارب ). عفس الابل ؛ شتران را به شدت راند. (از اقرب الموارد). || پوست مالیدن . (منتهی الارب ). مالیدن پوست را در دباغی . (از اقرب الموارد). || زدن بپای بر سرین کسی . || کشیدن بسوی زمین با فشارش سخت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ابتذال ؛ بکار بردن جامه را، روزهای بسیار. || بازگرداندن چوپان گوسفندان خود را، و فرو نگذاشتن آنها را تا براه خود بروند. || بازگرداندن کسی را از حاجت خود. || حبس کردن ستور و ماشیه را بدون چراگاه و علف . || به خاک چسباندن . || صرع و به زمین افکندن . || گام نهادن . (از اقرب الموارد). || رام کردن . || خوان کردن . || به دندان کردن . (المصادر زوزنی ).
ترجمه مقاله