ترجمه مقاله

عفص

لغت‌نامه دهخدا

عفص . [ع َ ف ِ ] (ع ص ) تندمزه و گویند طعام عفص ؛ یعنی طعامی که در آن قبض باشد. (از منتهی الارب ). «عفوصة»دار. (از اقرب الموارد). هر چیز که مزه ٔ آن تلخ و ترش با گرفتگی دهن باشد. (غیاث اللغات ). طعمی است که خارج و داخل زبان را قبض می کند. (از بحر الجواهر). طعم زمخت که زبان را درشت سازد و اجزاء او را به سبب برودت بهم آورد و فعل او تبرید و تکثیف و تصلیب و خشونت و ردع است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). زکش . سکوک . شکوک . قابض . گس . گلوگیر : و اگر طعمی عفص و قابض همی یابد [ زفان ] دلیل سودا باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
ترجمه مقاله