ترجمه مقاله

عفو کردن

لغت‌نامه دهخدا

عفو کردن . [ ع َف ْوْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آمرزیدن و بخشیدن . معذور داشتن . پوزش پذیرفتن . معاف کردن . درگذشتن . (ناظم الاطباء). از گناه کسی درگذشتن . بخشودن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عفو شود :
بکن عفو یارب گناه ورا
بیفزای در حشر جاه ورا.

فردوسی .


صد گنه کردم و او کرد عفو وین نه عجب
که خوی خواجه کریم است و دل خواجه رحیم .

فرخی .


پس از نماز دگر روزگار آدینه
نبید خور که گناهان عفو کند ایزد.

منوچهری .


اگر زلت نبودی کهتران را
عفو کردن نبودی مهتران را.

(ویس و رامین ).


دگر ره شاه رامین را عفو کرد
دریده بخت رامین را رفو کرد.

(ویس و رامین ).


این یک بار عفو کردم و این غلام را به تو بخشیدم . (تاریخ بیهقی ص 254). او را عفو کرد و ضیاع گوزکانان به وی ارزانی داشت . (تاریخ بیهقی ص 364). اگر رأی عالی بیند وی را عفو کرده آید تا به رباطی نشیند. (تاریخ بیهقی ).
مرا عفو کن زانکه نزدیک تو من
بجز عفو تو عذرخواهی ندارم .

عطار.


باز آمد کای محمد عفو کن
ای ترا الطاف علم من لدن .

مولوی .


آن کو بغیر سابقه چندین نواخت کرد
ممکن بود که عفو کند گر خطا کنیم .

سعدی .


خبر داد پیغمر از حال مرد
که داور گناهان او عفو کرد.

سعدی .


گنه عفو کرد آل یعقوب را
که معنی بود صورت خوب را.

سعدی .


- امثال :
عفو کردن ظالمان جور است برمظلومان . (گلستان ).
- عفو کردن خون ؛ بحل کردن خون . (آنندراج ) :
نامش ار گاه خطا بر لب قاتل گذرد
خون خود عفو کند روز جزا کشته ٔ دار.

علی قلی بیگ علی خراسانی (از آنندراج ).


ولی خون را باشد که عفو کند. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 1 ص 272).
ترجمه مقاله