ترجمه مقاله

علب

لغت‌نامه دهخدا

علب . [ ع َ ] (ع مص ) نشان کردن . || خراشیدن . || اثر گذاشتن . || بریدن . || استوار بستن قبضه ٔ شمشیر و از قبیل آن ، بر گردن شتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سخت و رست شدن . (اقرب الموارد). عَلَب . (منتهی الارب ). || خشک شدن . || بوی گوشت و از قبیل آن پس از اشتداد، تغییر کردن . (از اقرب الموارد). || (اِ) نشان و اثر. || جای درشت . || هر چیز سخت و رست . || زمینی که اگر مدتها بر آن باران بارد باز هم هیچ نرویاند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، عُلوب .
ترجمه مقاله