ترجمه مقاله

علوق

لغت‌نامه دهخدا

علوق . [ ع َ ] (ع اِ) مرگ . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (اقرب الموارد). عَلاّقة.(لسان العرب ). || غول . (منتهی الارب ) (از تاج المصادر) (اقرب الموارد). || بلا و سختی . (منتهی الارب ). داهیة. (لسان العرب ) (تاج العروس ). || آنچه شتر بچرد آنرا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || درختی که شتر ماده ٔ باردار بخورد آنرا. (منتهی الارب ). درختی که شتران ده ماهه آبستن آن را میخورند. (از تاج العروس ) (اقرب الموارد). || آنچه به مردم درآویزد. (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (تاج العروس ) (اقرب الموارد). || (ص ) ناقه ای که بر بچه ٔ غیر مهربان شود و بوی کند و شیر ندهد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). ماده شتری که می بوید و شیر نمیدهد. (از لسان العرب ) (تاج العروس ). || در مثل گویند: عاملنا معاملة العلوق ، در حق شخصی که بگوید و نکند. (از منتهی الارب ) (لسان العرب ) (اقرب الموارد). || ناقه ای که بر گشن خوی گر نگردد و هم بر بچه مهربانی نکند. (منتهی الارب ). ماده شتری که با نر انس نگیرد و بر بچه مهربانی نکند. (از لسان العرب ) (تاج العروس ) (اقرب الموارد). || زن که بر غیر شوهر خود مهربان باشد. (منتهی الارب ). زنی که شوهر خود را دوست ندارد. (از لسان العرب ). فَروک . (اقرب الموارد از اساس ). || زنی که جز شوهر خود، کسی را دوست نداشته باشد . || (اِ) زنی که بچه ٔ غیر را شیر دهد. (از تاج العروس ) (اقرب الموارد). || (اِ) شیر اندک : ما بالناقة علوق ؛ أی شی ٔ من اللبن . (از لسان العرب ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || چهارپا و دابة. || هرچیز گرانبها و فرد، غیر از معنویات . عِلق . || آب نر. ماءالفحل . ج ، عُلُق . (از لسان العرب ).
ترجمه مقاله