ترجمه مقاله

عمد

لغت‌نامه دهخدا

عمد. [ ع َ ] (ع اِ) کوشش .(منتهی الارب ). بطور جد و یقین : قطعه عمداً علی عین ،و عمد عین . (از اقرب الموارد). || نیک راست و یقین . بیگمانی . (منتهی الارب ). بطور قصد و اختیار، که ضد آن سهو و خطا میگردد. (از اقرب الموارد). تعمداً. دستی . دانسته . بعمد. متعمداً. عمداً. عمدی .
- بطور عمد ؛ بطور قصد و آهنگ . (ناظم الاطباء).
- بعمد ؛ به اختیار. (ناظم الاطباء). عمداً. دستی . دانسته .
- عمد داشتن ؛ قصد داشتن .
- عمد کردن ؛ بطور اختیار و از روی قصد و آهنگ کاری کردن . (ناظم الاطباء).قصد کردن .
ترجمه مقاله