ترجمه مقاله

عنان بازکشیدن

لغت‌نامه دهخدا

عنان بازکشیدن . [ع ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) ماندن . ساکن شدن . از کارایستادن . توقف کردن . (ناظم الاطباء). درنگ کردن . مرکب بداشتن . از حرکت و تاخت بازداشتن اسب :
بسی چیز دیدی که آنکس ندید
عنانت کنون بازباید کشید.

فردوسی (شاهنامه ج 4 ص 1663).


اندیشه ٔ ما چنان بود که ایشان تا کنار جیحون و کوه بلخان عنان بازنکشند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 589).
بر اسب عقل نشین تا به اصل خویش بران
به اصل خویش عنان بازکش قدم بفشار.

ناصرخسرو.


عنان بازکش زین تمنای خام
که سیمرغ راکس نیارد به دام .

نظامی .


سرنگونساری تو از حرص توست
بازکش آخر عنان را باز پس .

عطار.


خوش آن کرشمه و جولان که بر سرم از ناز
عنان توسن سرکش فگند و بازکشید.

بابافغانی (از آنندراج ).


|| کنایه از آهسته رفتن و کار را به تأمل کردن است . (از آنندراج ).
ترجمه مقاله