عنبربار
لغتنامه دهخدا
عنبربار. [ عَم ْ ب َ ] (نف مرکب ) مخفف عنبربارنده . معطر و دارای بوی خوش . (ناظم الاطباء) :
عکس خط و خال عنبربار آن مشکین غزال
می کند پرنافه چون صحرای چین آئینه را.
عکس خط و خال عنبربار آن مشکین غزال
می کند پرنافه چون صحرای چین آئینه را.
صائب (از آنندراج ).