ترجمه مقاله

عنتر

لغت‌نامه دهخدا

عنتر. [ ع َ ت َ / ع ُ ت َ / ع ُ ت ُ] (ع اِ) مگس یا خرمگس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خرمگس . (ناظم الاطباء). مگس و گویند مگس ازرق و کبودرنگ ، و یک دانه ٔ آن را عنترة گویند. (از اقرب الموارد). || پستانداری است از راسته ٔ پریمات ها، جزو دسته ٔ میمونهای دم دار، و از گروه کاتارینین ها که جدار بین دو سوراخ بینی آن نازک است . دم این حیوان هرگز گیرنده نیست . انتهای بدن وی نزدیک به نشیمنگاه دارای پینه های قرمزرنگ است . رقاصان و مطربان دوره گرد انواع مختلف این حیوان را جهت رقاصی تربیت میکنند. (از فرهنگ فارسی معین ) : برخوردار را دید که مانند عنتران بداختر در سر قبر پدر به امید عفو جرائم مضطر گردیده . (مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه ).
- عنترباز ؛ بازی دهنده ٔ عنتر. عنتری . رجوع به عنتری شود.
|| بدترکیب . این لفظ را در مقام توهین به اشخاص به کار می برند. (از فرهنگ فارسی معین ).
ترجمه مقاله