ترجمه مقاله

عوامل

لغت‌نامه دهخدا

عوامل . [ ع َ م ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِعامِل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از تاج العروس ). رجوع به عامل شود. || ج ِ عاملة. (اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (ناظم الاطباء). رجوع به عاملة شود. || پایها. || گاوان کشت کاری و خرمن کوبی و مانند آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گاوهای کاری و شتران باری . (آنندراج ). || خاک و آب و بذر و گاو و کار، که در عقد مزارعه منظور شود. (فرهنگ فارسی معین ). || (اصطلاح نحو) کلماتی هستند که سبب وجود اِعرابی معین در کلمه ٔ دیگر شوند، و آنها یا حرف و یا فعل میباشند، از قبیل عوامل نصب و عوامل جر و غیره . رجوع به عامل شود. || در تداول امروزین ،سببها و باعث ها: یکی از عوامل حادثه فلان شخص بود.
ترجمه مقاله