ترجمه مقاله

عوف

لغت‌نامه دهخدا

عوف . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محلم خزاعی ، مکنی به ابوالمنهال . وی مولای بنی خزاعة بود و از علمای ادب و راویان شعر بشمار میرفت . اصل او از حران و از موالی بنی امیه یا شیبان بوده است . سپس به عراق رفت و طاهربن حسین وی را به ندیمی برگزید و مدت سی سال با وی سر کرد. پس از مرگ طاهر، از مقربان فرزندش عبداﷲ گشت و تا حدود هشتادسالگی در خدمت او بود، آنگاه میل دیدار خانواده وی را به ترک عبداﷲ واداشت ودر راه خود بسوی حران در حدود سال 220 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی از فوات الوفیات و ارشادالاریب وسمط اللاَّلی ). و رجوع به معجم الادباء ج 6 ص 95 شود.
ترجمه مقاله