عکس پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
عکس پذیرفتن . [ ع َ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) قبول انعکاس . (فرهنگ فارسی معین ): انعکاس ؛ عکس پذیرفتن . (منتهی الارب ). || قبول تصویر کردن . نقش پذیرفتن . (فرهنگ فارسی معین ) :
آب از گل رخساره ٔ او عکس پذیرفت
و آتش بسر غنچه گلنار برآمد.
آب از گل رخساره ٔ او عکس پذیرفت
و آتش بسر غنچه گلنار برآمد.
سعدی .