ترجمه مقاله

عکوب

لغت‌نامه دهخدا

عکوب . [ ع َ ] (ع اِ) غبار و گرد. (منتهی الارب ). غبار، و گویند غبار دود. (از اقرب الموارد). || نباتی است خاردار که پخته ٔ آن را میخورند. (از اقرب الموارد). کنگر را گویند و آن رستنیی باشد خاردار که با ماست پرورده شود و خورند. (از برهان ) (از آنندراج ). کنگر. (الفاظ الادویة). خرشف . (اختیارات بدیعی ). نوعی از خرشف بری است ، برگش با سفیدی و تخمش سبز و مستطیل ، و چون برشته کنند لذیذ میشود و با قهوه مغشوش میکنند. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
ترجمه مقاله