ترجمه مقاله

عیار گرفتن

لغت‌نامه دهخدا

عیار گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) دینار و درهم را یک یک وزن کردن . مقدار باردینار را پیدا کردن . (از یادداشت مرحوم دهخدا). عیار کردن . تعییر کردن . واکندن . واکن کردن :
پدید شد ز فلک مهر چون سبیکه ٔ زر
که هیچ تجربه نتواند آن عیار گرفت .

مسعودسعد.


نیکان که تو را عیار گیرند
بر دست بدانْت برگرایند.

خاقانی .


گفت ای ایبک ترازو را بیار
تا که گربه برکشم گیرم عیار.

مولوی .


به قصد هرچه شوی پست سربلند شوی
گرفته ایم عیار بلند و پستیها.

صائب .


توان ز زخم گرفتن عیار جوهر تیغ
ز جوی شیر بود حال کوهکن روشن .

صائب (از آنندراج ).


و رجوع به عیار شود.
ترجمه مقاله