ترجمه مقاله

عیالمند

لغت‌نامه دهخدا

عیالمند. [ م َ ] (ص مرکب ) صاحب اهل و عیال بسیار و پورمند. (ناظم الاطباء). صاحب عیال و قبیله دار. (آنندراج ). عیالبار. عیالوار. معیل . عائله دار. صاحب عائله .
ترجمه مقاله