ترجمه مقاله

عید کردن

لغت‌نامه دهخدا

عید کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عید گرفتن . جشن به پا کردن . || عید فطر و یا اضحی گرفتن :
چرخ بر من عید کرد و هر مهم
ماه نو صاع تهی بنمود و بس .

خاقانی .


بر دل ما عید کرد اندوه تو وز صبر ما
هرچه فربه دید ناگه کشت و قربان تازه کرد.

خاقانی .


شد شام و ندیدم رخ او آه ندیدم
فردا نکنم عید که شب ماه ندیدم .

ملا نسبتی تهانیسری (از آنندراج ).


ترجمه مقاله