ترجمه مقاله

عیزار

لغت‌نامه دهخدا

عیزار. [ ع َ ] (ع ص ) سخت و استوار از هر چیزی . || کودک چست و سبکروح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) نوعی از کاسه ٔ آبگینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نوعی از قدح شیشه . (از اقرب الموارد). || درختی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و یکدانه ٔ آن را عیزارة گویند. || مرغی است درازگردن که پیوسته در آب باشد، و آن را سبیطر نیز گویند. و برخی گویند که آن همان «کرکی » است ، و آن را أبوالعیزار نیز نامیده اند. (از اقرب الموارد). و رجوع به منتهی الارب و آنندراج شود.
- ابوالعیزار ؛ کنیت مرغ عیزار. رجوع به عیزار شود.
- || کنیت شیطان است . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله