عیش کردن
لغتنامه دهخدا
عیش کردن . [ ع َ / ع ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خوش گذراندن . عشرت کردن :
به یاد مهربانان عیش میکرد
گهی میداد باده گاه میخورد.
دیدی که چه عیش کرد چون مرد
آن عاقبت آن فلان نیرزد.
به یاد مهربانان عیش میکرد
گهی میداد باده گاه میخورد.
نظامی .
دیدی که چه عیش کرد چون مرد
آن عاقبت آن فلان نیرزد.
سعدی .