ترجمه مقاله

غار یمگان

لغت‌نامه دهخدا

غار یمگان . [ رِ ی ُ ] (اِخ ) در مقدمه ٔ دیوان ناصرخسرو در شرح حال وی آمده است : ناصرخسرو همه جا خود را میان کوهها در دره و غار و زندان سنگی و حصار و کوهسار پر از سنگ و خار یمگان که «زندان سلیمان » و زمین تنگ و خشک و دره و جبال و تلال پر از خار و غار مینامد مغلوب و مقهور... خوانده ... همه جا خود را در زندان تنگ و درّه ٔغارآسا که هیچ نوع اسباب راحت و نعمت و... نداشته ... نشان میدهد... اغلب هم خود را در یمگان در غار مقیم خوانده و حال خود را در آن تشبیه به اختفای پیغمبردر غار میکند. (مقدمه ٔ دیوان ناصرخسرو ص 34 و 35):
چونان که بغار در پیمبر
من نیز کنون چنان به غارم .
چون دیو ببرد خانمان از من
به زین بجهان نیافتم غاری .
(و پیش از آن آرد):
من گشته هزیمتی بیمگان در
بی هیچ گنه شده بزنهاری .
اهل غار پیمبرند همه
هر که با حجت اندرین غارند.
ترجمه مقاله