ترجمه مقاله

غار

لغت‌نامه دهخدا

غار. (ع اِ) درخت غار. شجرالغار.رند. مابهشتان . دانیمو. برگ بو. سقلیموس . ذافنی . لوره . باهشتان . لادرس . سنگ . امیر اوفوسدونس . دهمست . نباتی خوشبوی . (منتهی الارب ) (بحرالفضائل ). || درختی است بزرگ روغن دار و منه دهن الغار. (منتهی الارب ). درختی است بزرگ کثیرالنفع که پازهر گزیدگی مار است . نام درختی است در بادیه . (مهذب الاسماء). گیاهی باشد که چون بسوزندش بوی خوش کند و تخم آن را حب الغار و درخت شجرالغار خوانند. (برهان ). و برهان ذیل دهمست ، آرد: ... عربان آن را سکران خوانند. و نیز پنج انگشت را غار گویند «ثابتی 199» (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). و این لوریه ٔ یونانی است که از آن تاج میکرده اند و نزد آنان محترم بوده . دهمست ، درخت غار است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). حب الغار. این دارو را نیز الدهمست گویند. روغن او ماندگی ببرد. مغز او معده راسست کند و قی آرد روغن او هم این فعل کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). دهمست ، نام فارسی غار است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). در معجم البلدان آرد: نبات طیب الرائحة علی الوقود و منه السوس . و صاحب تاج العروس گوید: ضرب من الشجر و قیل شجر عظام له ورق طوال اطول من ورق الخلاف و حمل اصغر من البندق اسود یقشر له لب ّ یقع فی الدواء و ورقه طیب الریح یقع فی العطر یقال لثمره الدهمشت واحدته غارة و منه دهن الغار. و صاحب اختیارات بدیعی آرد: درختی بزرگ است و ورق وی درازتر از ورق بید شود و حب وی از بندق کوچکتر شود بمقدار فستقی و صفت آن گفته شد و به یونانی ذاقنی (ذافنی ) گویند و بعضی بود که ورق آن باریک بود و بعضی پهن تر بود و هر دو نوع در زمین سنگستان روید و بهترین آن برّی بود و قوّت وی در ورق بود و طبیعت آن گرم و خشک بود در سیم و وی را طلا کردن با شراب بر بهق نافع بود و با سویق بر ورقها و درد اعصاب و ضیق النفس و انتصاب را لعق کردن نیکو بود. صاحب منهاج گوید: چون بر معده تمرح کنند قی را حرکت دهد و درد رحم و مثانه را نافع بود و سنگ بریزاند و شربتی از وی نیم مثقال بود و دو درم از وی مستعمل بود، و صاحب جامعگوید چون بیاشامند مرخی معده بود و قی را حرکت دهد و ورق وی چون تر بکوبند و بر گزندگی زنبور نحل ضماد کنند سودمند بود و پوست بیخ وی چون چهار دانگ نیم باشراب ریحان بیاشامند سنگ بریزاند و علت جگر را زایل گرداند. صاحب فلاحه گوید: اگر یک ورق در وی بچینند ورها نکنند که بر زمین افتد و خلف گوش خود نگاه دارند چندانکه شراب خورد مست نشود و گویند چون چوب وی بیامیزند در موضعی که طفل در آن موضع خسبد و در خواب ترسد دیگر نترسد و ورق وی چون بپزند با سرکه بدان مضمضمه کنند درد دندان را نافع بود و بدل غار سنتر است به وزن آن - انتهی . و در ترجمه ٔ صیدنه ، ابوریحان آرد: به هندوی سنگ گویند و بعضی امیر گویند و به لغت رومی اوفوسدونس گویند و روغن او را به تازی دهن الغار گویند. و بشر گوید غار را به لغت پارسی ده مست سنگ گویند و دانه های او به اندازه ٔ لوبیا بود و برگ سپید باشد. ارجانی گوید دانه ٔ درخت غار به فندق خرد مشابهت دارد و پوست او نیل بود چون به انگشت فسرده شود و بدو نیمه شکافد و رنگ سیاه بود که به زردی زند و مزه و بوی او به مشام و مذاق خوش باشد و جرم او چرب بودو طبع درخت غار گرم است در دو درجه و آماسهاء زهدان تحلیل کند و نیش کژدم را مفید است و دردها که در «اعصانی باشد» جمله را منفعت کند و بول و خون حیض از رحم و مثانه براند و تافتن و پیچاک را مفید است و بادهاء غلیظ که در امعا بود تحلیل کند و علت ضیق النفس را سود دارد و پوست بیخ درخت غار چون به شربت خورده شود سنگ مثانه و گرده را بشکند و بدل او در ادویه پوست گشنیز خشک است - انتهی . و در تحفه ٔ حکیم مؤمن ذیل غار آمده است : نام درختی است که تا هزار سال میماند نزد یونانیین به غایت محترم بوده برگش خوشبو و شبیه به برگ زیتون و قسمی ازآن شبیه به برگ بید و ثمرش بقدر فندق و پوست او رقیق و سیاه و مغز تخمش سرخ مایل به زردی و خوشبو و تلخ در آخر دوم گرم و خشک و دانه ٔ او گرم تر از سایر اجزاء و طبیخ برگ او موافق رحم و مثانه و ضمادش جهت گزیدن زنبور و با نان و به دستور با آرد جو برشته جهت تسکین دردهای حار و مضمضه ٔ طبیخ او با سرکه جهت درد دندان و پاشیدن آب او در خانه ها جهت گریزانیدن هوام وآشامیدن آن مقئی و افتراش آن باعث گریختن هوام و مگس است و حب الغار محلل و مدرّ تریاق جمیع سموم و کشنده ٔ جنین و مقوی فهم و رافع ربو و ضیق النفس و سرفه ٔ کهنه و ریاح غلیظه و مغص و قولنج و امراض جگر و گرده و مثانه و حصاة و سپرز و وسواس و صرع و درد کمر و مفاصل و احتباس حیض و با عسل جهت قرحه ٔ امعا و ریه و قطور او با روغن گل و سرکه جهت گرانی سامعه و دوی و طنین و ضماد او جهت بهق و تحلیل اورام بارده مفید و قدر شربتش یک مثقال و بدلش ساذج است یا حب محلب یا جنطیانا یا بادام تلخ و مرخی معده و مصلحش انیسون و مضرّ سینه و مصلح آن کتیرا و فرزجه . حب الغار مسقط جنین و سعوط او جهت لقوه و جلوس در طبیخ او جهت امراض مقعد و رحم نافع است و پوست بیخ درخت او قدر نه قیراط جهت اخراج حصاة و امراض بارده ٔ جگر نافع و با خود داشتن چوب او باعث قضای حاجتها و قبول عامه و ازدیاد جاه و شستن بدن با آب او در حمام مبطل سحر و گویند چون قبل از طلوع آفتاب روز چهارشنبه بخور کنند کسی که مفقودالزوج باشد ازدواج میسر گردد و مجرب دانسته اند و روغن غار که دانه ٔ او را پخته آنچه بر روی آب بایستد بردارند و یا از عصاره ٔ برگ تازه و دانه ٔ او با روغن زیتون ترتیب دهند و مفتح دهنهای رگها و محلل و رافع اعیا و درد عصب و قشعریره تبهای بارده و درد گوش و نزلات و جرب و حکه و قوبای بلغمی و داء الثعلب و قروح الریه و اختلاج اعضا و سعوط او جهت شقیقه . و شربت او کشنده ٔ کرم معده و مغثی است و نوعی از غار می باشد که به یونانی خاماذافنی گویند. شاخهای او بلندتر وبرگش عریض تر و خشونت آن بیشتر و در مغرب با آن دباغت میکنند. حمول عصاره ٔ او مدرّ حیض و شرب برگ او با شراب مسکن مغص است - انتهی . و در فهرست مخزن الادویه ذیل شجرةالغار آرد: دهمشت است ، و ذیل رند گوید: به عربی آس برّی است و به لغت شام غار و گویند صندل است ، و ذیل ذاقنی (ذافنی ) آرد: اسم یونانی غار است درختی است بزرگ در بادیه و میوه ٔ آن به شکل فندقی خرد باشدو دهن الغار از آن باشد. و صاحب مخزن الادویه آرد: غاربه فتح غین و الف و راء مهملة به یونانی وانیمور (دانیمو) و سقلیموس و نزد اهل شام زند؟ (رند) و بفارسی باهشتان (مابهشتان ) و به فرنگی لادرس نامند... درختی است عظیم تا هزار سال می ماند و اهل یونان آن را بسیار احترام مینمایند و شاخه ٔ آن را دوست میدارند و ازخود دور نمیکنند و حکمای ایشان از چوب آن تاج میسازند. برگ آن نرمتر از برگ بید و بلندتر از آن و تلخ وخوشبو و با انجیر آن را نگاه می دارند آن را خوشبو میگرداند و مانع کرم زدن آن است و جبلی و سهلی میباشد. برگ جبلی آن باریکتر از برگ سهلی و مخصوص به بلاد شام است و از آنجا به مصر میبرند و ثمر آن را به یونانی ذاقنی (ذافنی ) و به فارسی دهمشت نامند و آن بقدر فندقی کوچک و پوست آن نازک سیاه رنگ و مغز آن دو پارچه و زردرنگ و چرب و خوشبو و چون کهنه گردد مایل به سرخی و تیرگی میگردد و سیاه آن فاسد. طبیعت آن گرم و خشک و در دوم مغز ثمر آن گرمتر از برگ و پوست آن و ثمر آن خشکتر از سائر اجزای آن و روغن آن گرمتر از سائر اجزا و گرمتر از روغن گردکان . افعال و خواص آن : محلل و مفرح و مقوی و مدر و تریاق سموم خصوص حب آن .
اعضاءالرأس - آشامیدن حب آن با شراب جهت صداع بلغمی و ریاح محتبسه و صرع و وسواس و تقویت ذهن و فهم و سعوط آن جهت شقیقه و لقوه و تدهن بدهن آن جهت درد اعصاب و رفع اعیا و اختلاط ذهن و تفتیح دهنهای عروق . الاذن ، قطور سائیده ٔ حب آن در روغن گل و سرکه و یا خمر کهنه جهت اوجاع بارده ٔ گوش و رفع دوی و طنین و ثقل سامعه و باعث تقویت آن و به دستور قطور دهن آن . الفم ، مضمضه ٔ به طبیخ برگ آن جهت درد دندان . الصدر، لعوق برگ و حب آن با عسل یا با طلا جهت امراض بارده و با سکنجبین جهت امراض حاره و ضعف نفس و نفس الانتصاب و سیلان فضول از رئه و سرفه ٔ کهنه و ضیق النفس اعضاء. الغذاء، آشامیدن حب آن جهت تحلیل ریاح غلیظه و مغص و قولنج و امراض جگر و سپرز و با عسل جهت قرحه ٔ امعا و آشامیدن دهن آن آب با شراب انگوری جهت وجع کبد و به دستور قشر آن و آشامیدن طبیخ برگ آن مقیی و آشامیدن دو مثقال حب آن خشک سوده مسکن مغص درساعت . اعضاءالنفض دهن آن مغثی و مقیی ٔ و مدر بول و حیض و طبیخ برگ آن جهت امراض مثانه و رحم شرباً و با عسل جهت امراض بارده و با سکنجبین جهت حاره و نطول وجلوس در آن جهت امراض گرده و مثانه و رحم و آشامیدن یک درهم از قشر آن مفتت حصاة و کشنده ٔ جنین است بسبب تلخی بسیار که دارد و به دستور حب آن نیز مفتت حصاة و حمول آن مسقط جنین الحمی . تمریخ بدهن آن جهت رفعقشعریره .
حمیات السموم - آشامیدن حب آن با شراب جهت گزیدگی مار و عقرب و سائر هوام و به دستور ضماد بدان جهت لسع زنبور و نحل و غیر اینها. الاورام . ضماد آن با نان و یا با سویق جو جهت تسکین ضربان و اورام حاره . المفاصل - آشامیدن آن و دهن آن و تمریخ بدان جهت اوجاع مفاصل و اعصاب و درد کمر و غیرها. الزینة - طلای آن با شراب جهت بهق و کلف و رفع آثار جلد مؤثر. المضار - حب و دهن آن مرخی معده و مغثی و محرک قی ، و مضر صدر، مصلح آن کتیرا. مقدار شربت از حب و برگ آن نیم مثقال و تا دو مثقال آن مسهل ، بدل آن حب المحلب و ساذج و اگر یافت نشود بادام تلخ و سیسنبر نیز گفته اند.
الخواص - طرد الهوام پاشیدن آب طبیخ برگ آن در خانه گریزاننده ٔ مگس و هوام است و به دستور افتراش برگ آن . صاحب فلاحة گوید: چون برگ آن را با دست بچینند بقسمی که بر زمین نیفتد و بر پس گوش خود گذارند هر مقدار شراب که بنوشند مست نگردند و چون در موضعی که طفل خوابد و بترسد در خواب بگذارند دیگر نترسد و با خود داشتن آن مورث جاه و قضای حاجت و تکیه کردن به عصای آن باعث حدت بصر و تقویت همت و اغتسال بدان در حمام باعث رفع تعسر و سحر و چون روز چهارشنبه قبل از طلوع آفتاب زن نماید کسی که از ازدواج و مردی مانده باشد زائل گردد و قادر گردد، و دستور اخذ روغن آن آن است که دانه ٔ آن را نیم کوفته در آب طبخ نمایند و بگذارند تا سرد شود و آنچه بر روی آب ایستد بردارند و با عصاره ٔ برگ و ثمر آن را در آب طبخ دهند تا قوت آن در آب آید، پس با روغن زیتون در قدر مضاعف اگر میسر نباشد به آتش ملایم طبخ دهند تا آب برود و روغن بماند و امانسوزد پس صاف نموده به کار برند - انتهی . و در تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ذیل رند آمده : هوالغار و قیل الاَّس البری و ذیل غار آرد: غار بالیونانیة دانیمو والفارسیة مابهشتان و یسمی الرند و هی شجرة محترمة عندالیونانیین یقال ان اسقلمیوس (اسقلبیوس ) کان فی یده منها قصیب لایفارقه و الحکما تجعل منه اکالیل علی رؤسهم و شجرته تبقی الف عام عریض الاوراق املس و منه دقیق و الکل مر الطعم طیب الرائحة یجعل بین التین فیطیبه و یمنع تولد الدود فیه و لایوجد بمصرمنه الامایحمل بین التین منه من الشام و هو حار یابس فی الثانیة و حبه فی الثالثة کالزیتون ینفرک قشره الرقیق الاسود عن حب احمر ینقسم نصفین یستأصل انواع الصداع کاشقیقة و الضربان والربو و ضیق النفس و السعال المزمن و الریاح الغلیظه و المغص و القولنج و الطحال و جمیع امراض الکبد و الکلی والحصی شرباً بالعسل فی المبرودین و السکنجبین فی المحرورین و یذهب الوسواس و الصرع مطلقا و اوجاع الظهر و المفاصل و النسا و النقرس و الفالج و اللقوة والخدر طلاء و سعوطا کیف استعمل و اصل الشجرة قوی الفعل فی تفتیت الحصی شرباً و جمیعه یحلل الاورام نطولا و امراض المقعدة و الارحام جلوساً فی طبیخه و یدر و یسقط الاجنة فرزجة و حمله یورث الجاه و القبول و قضاءالحوائج و من تبخرت به قبل طلوع الشمس یوم الاربعاءو قد قعدت عن الزواج تزوجت و ان جعل فی المتاع بیع ومن توکاء علی عصا منه احد بصره و قویت همته و ان اغتسل به فی الحمام ازال التعسر و ابطل السحر کل ذلک عن تجربة والحکما تشرفه و ترفع قدره و هو یرخی المعدة و یصلحه المحلب اوالانیسون و یستخرج منه دهن یسمی دهن الغار و زیته ینفع فیما ذکر نفعا عظیما و الحب یحدالفهم و یقع فی التریاق الکبیر و الاربعة و ینفع من السموم کلها حتی افتراشه یطرد الذباب و غیرها و شربته مثقال و بدل الساذج او المحلب او الجنطیانا و ما قبل ان ورقه اذا قطف و لم یسقط و وضع خلف الاذن منع السکر،لیس بشی ٔ - انتهی . و ابن البیطار در مفردات آرد: غار، قال ابوحنیفة هو شجر عظام له ورق طوال اطول من ورق الخلاف و حمل اصغر من البندق اسود القشرله لب یقع فی الدواء و ورقه طیب الریح یقع فی العطر و یقال لثمره الدهشمت و هو اسم اعجمی و هو من نبات الجبال و قد ینبت فی السهل و اهل الشام یسمونه الرند. قال دیسقوریدوس فی الاولی ذافنی و منه ماورقه دقیق و منه ما ورقه اعرض من النبات الاَّخر و کلاهما ملین مسخن و لذلک اذا جلس فی ما ئهما و افق امراض المثانة و الرحم و الطری من ورقهما یقبض قبضا یسیراً و اذا تضمد به مسحوقا نفع من لسع الزنابیرو النحل و اذا تضمد به مع خبز و سویق سکن ضربان الاورام الحارة و اذا شرب ارخی المعدة و حرک القی ٔ. و اما حب الغار فانه اشد اسخانا من الورق و اذا استعمل منه لعوق بالعسل او بالطلأکان صالحا لقرحة الرئة و عسرالنفس الذی یحتاج فیه الی الانتصاب و الصدر الذی یسیل الیه الفضول و قد یشرب بخمر للسعة العقرب و قد یقلع للبهق ، و اذا خلط کسیه بخمر عتیق و دهن ورد و قطر فی الاذان نفع من دویها و المها و من عسرالسمع و قد یقع فی اخلاط الادهان المحللة للاعیاء و فی اخلاط مسوحات محللة مسخنة و قشر اصل الغار اذا شرب منه مقدار 9 قراریط فتت الحصاة و قتل الجنین و نفع من کانت کبده علیلة. قال جالینوس فی السادسه ورق هذه الشجرة و ثمرتها و هی حب الغار یسخنان و یجففان اسخاناو تجفیفا قویا و خاصة حب الغار و امالحاء اصل هذه الشجرة فهو اقل حدة و حرافة و اشد مرارة و فیه شی ٔ قابض فلذلک یفتت الحصاة و ینفع من علل الکبد و یشرب منه وزن 4 دوانق و نصف بشراب ریحانی . قال الفلاحة من قطف من ورقه واحدة بیده من غیران یسقط الی الارض و یجعلها خلف اذنه شرب من الشراب ماشاء و لم یسکر و زعم قوم انه ان اخذ عود من عود شجرالغار و علق علی الموضع الذی ینام الطفل فیه الذی یفزع دائماً نفعه منفعة کبیرة. قال اسحاق بن عمران حب الغار نافع من وجع الطحال الکائن من الرطوبة اذا شرب مع الراسن و ینفع من وجع الرأس الکائن من البلغم و الریاح الغلیظة. قال الرازی یستعط به للقوة. قال الغافقی ان شرب منه مقدار ملعقتین یابسا مسحوقا سکن المغص من ساعته فان رش نقیعه فی البیت طرد عنه الذباب و ورقه اذا طبخ بالخل نفع من وجع الاسنان - انتهی .
تیره ٔ غاریها - این گیاهان بیشتر در نواحی گرم روئیده اغلب آنها درختانی هستند دارای برگهای دائمی و پیوسته سبز. انواع مهم آن یکی غار دارای برگهای معطر و دیگری کافور است که در چین و ژاپون کاشته میشود و از برگهای آن کافور استخراج میکنند. (در شمال ایران کاشته شده است ). و دارچین که پوست ساقه ٔ آن در ادویه ٔ خوراکی به کار میرود. (از کتاب گیاه شناسی تألیف گل گلاب ص 200). در تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1520 ذیل عنوان نوشته های سترابون در باره ٔ عادات پارسیها آرد: ... اما برای آب وقتی که آنها به دریاچه یا رود یا چشمه ای رسیدند گودالی میکنند و روی آن حیوان را می کشند و مواظبند که خون به آب ترشح نکند. بعد مغها گوشت را روی مورد یاشاخه های درخت غار میگذارند و عصای خود را به آن میرسانند و سرودهائی خوانده روغنی را که با شیر و عسل مخلوط کرده اند به زمین میریزند. و در عیون الانباء ابن اصیبعه آمده : و اذا صوّروا اسقلبیوس جعل علی رأسه اکلیل متخذ من شجرالغار لان هذه الشجرة تذهب بالحزن و لهذا نجد هرمس اذا سمی المهیب کلل بمثل هذا الاکلیل ... او لان هذه الشجرة ایضا فیها قوة تشفی الامراض من ذلک انک تجدها اذا القیت فی بعض المواضع هرب من ذلک المواضع الهوام ذوات السموم . (عیون الانباء ص 19 ج 1). حب الغار. حب الدهمست ، حب الغار است (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). حب ّ رند. در عیون الانباءآمده است : و کذلک ایضا النبت المسمی قونورا و ثمرة هذه الشجرة ایضا و هی التی تسمی حب الغار اذا مرخ بهاالبدن فعلت فیه شبیهاً بفعل الجند بیدستر. (عیون الانباء ابن ابی اصیبعة ص 19و ص 20 ج 1). و رجوع به حب الغار شود. دهن الغار. در تذکره ، داود ضریر انطاکی آرد: دهن الغار ینفع من الامراض الباردة والحکة و یقتل القمل والدیدان من ای موضع کانت و ان وقع فی ادویة القولنج و سائر الریاح نفع نفعاً شدیداً و ینفع المفاصل و عرق النسا و اذا اشعل و اخذ دخانه و اکتحل به قطع الدمعة و ظلمة البصر و شدّ الجفن المسترخی . || (اِخ ) ذات الغار؛ بئر عذبة کثیرة الماء من ناحیة السوارقیة علی نحو ثلاثة فراسخ منها. (معجم البلدان ). قال الکندی قال غُزبرةبن قطاب السلمی :
لقد رعتمونی یوم ذی الغار روعة
باخبار سوء دونهن ّ مشیبی .

(معجم البلدان ).


و رجوع به ذات الغار شود.
- صاحب الغار و صاحب غار ؛ کنایه از ابوبکر است . و در قرآن شریف در سوره ٔ التوبة آیه ٔ 40 بدین سان اشاره شده است « :الاّ تنصروه فقد نصره اﷲ اذ اخرجه الذین کفروا ثانی اثنین اذ هما فی الغار اذ یقول لصاحبه لاتحزن ان ّاﷲ معنا فانزل اﷲ سکینته علیه و ایّده بجنود لم تروها و جعل کلمة الذین کفروا السفلی و کلمةاﷲ هی العلیا و اﷲعزیز حکیم » و در تفسیر، ابوالفتوح رازی آرد: و گفت او را با نصرت من به نصرت شما چه حاجت است اگر شما او را نصرت نکنی خدای او را نصرت کرد شب غار، اذا خرج الذین کفروا آنگه که کافران او را از مکه برون کردند چنانکه قصه ٔ او برفت ...، ثانی اثنین دوم دو، نصب او بر حال است یقال خرجنا ثانی اثنین و خرجت احد اثنین و ثالث ثلثة و رابع اربعة و ثانی ثلاثة و ثالث اربعة این هر دو گویند، اول بر تقدیر آنکه او دوم است صاحبش را چون به یک جای باشند و وجه دوم آنکه او دوم یکی باشد و این خود حقیقت است و خلاف نیست که آن دو کس که در غار بودند رسول (ص ) بود و ابوبکر، اذ هما فی الغار، اذ ظرف الماضی من الزمان ، آنگه که ایشان هر دو در غار بودند، اذ یقول لصاحبه ، آنگه که میگفت صاحبش را یعنی ابوبکر را و صاحب رفیق است اینجا، لاتحزن ، اندوه مدار که خدای با ماست بمعنی نصرت و گفتند حزن او خوف بود و گفتند حزن او بر پیغمبر بود. او میگفت یا رسول اﷲ اگر مرا بکشند من یک مردم و اگر العیاذ باﷲ تو را مکروهی رسد امت هلاک شوند. انس بن مالک روایت کرد که ابوبکر گفت یا رسول اﷲ اگر از اینان یک تن درپای خود نگرد ما را ببیند گفت هیچ اندیشه مدار که خدای با ماست . مجاهد گفت که رسول (ص ) در غار سه روز بماند عروة گفت ابوبکر را گوسفندی چند بود عامربن قهیرة نماز شام آن گوسفندان در آن غار راندی و ایشان ازشیر آن گوسفندان میخوردند و قتاده گفت عبدالرحمن بن ابی بکر بامداد و شبانگاه طعامی با اینجا می آورد پوشیده چون خواستند تا بروند دو شتر بیاوردند تا یکی رسول (ص ) برنشست و یکی ابوبکر و چون برفتند چهار کس بودند: رسول بود و ابوبکر و عامربن قهیره و عبداﷲبن اریقط اللیثی . زهری گوید چون رسول صلی اﷲ علیه در غار رفت و نام آن غار ثور بود حق تعالی بر در غار ثمام برویانید و عنکبوت را الهام داد تا آنجا خانه کرد و کبوتر بیامد و آنجا خایه نهاد، چون سرافةبن مالک آنجا رسید و او پی گیری هول بود گفت تا اینجا پی است و از اینجا یا به آسمان برفته یا بزمین فروشده است یا در غار رفته است و در غار رفتن مصور نیست برای آنکه خانه ٔعنکبوت بر جای است ، دریده شده نیست و تمام پای برنهاده نیست . راوی خبر گوید که چون ابوبکر را حزنی بود رسول صلی اﷲعلیه او را تسلی میداد میگفت ما ایشان را می بینیم و ایشان ما را نمی بینند آنگه یکی از ایشان خواست تا اراقتی کند روی به غار کرد، رسول (ص ) روی بگردانید گفت یا ابابکر اگرما را دیدندی این نکردندی رسول (ص ) دعا میکرد: (اللهم اعم ابصارهم عنا) بار خدایا چشمهایشان کور گردان از ما. حق تعالی شر ایشان را صرف کرد از رسول (ص ) و همه ٔ کوه میگردیدند و در غار نشدند. محمدبن سیرین گوید جماعتی در عهد عمر خطاب به حضور او سخنی میگفتند که در آن سخن تفضیلی میدادند عمر را بر ابوبکر. عمر گفت غرض از این سخن آن است که مرا تفضیلی میدهی بر ابوبکر و اﷲ که آن یک شب از ابوبکر که شب غار بود که او در صحبت رسول بود بهتر بود از همه ٔ عمر عمر و یکروز از او بهتر بود از (همه ٔ عمر) آل عمر. او آن شب با رسول به غار رفت گاه در پیش رسول بودی و گاه با پس ایستادی . رسول (ص ) گفت یا ابابکر چرا ساعتی از پیش روی و ساعتی واپس ایستی ؟ گفت آن ساعت که از پیش بروم اندیشه کنم که مبادا که کسی در راه کمین کرده بود تا اگر از کمین آید یا چیزی اندازد بر من آید یا مرا گیرد و بر تو نیاید و چون باز پس آیم اندیشه کنم که اگر کسی به دنبال ما بیاید به من رسد و من سپر تو باشم . چون به غار رسید رسول (ص ) خواست که در غار رود رهانکرد و گفت یا رسول اﷲ بر جای باش تا من بنگرم نباید کسی کمین کرده باشد در غار رفت و گرد غار برآمد و بنگرید چون کس نیافت رسول را گفت درآی آنگه عمر گفت آن شب از ابوبکر به بود که همه ٔ عمر آل عمر و در این شب ابوبکر این ابیات میگفت :
قال النبی و لم اجزع فوقرنی
و نحن فی صدف من ظلمة الغار
لاتخش شیئاً فان اﷲ ثالثنا
و قد تکفل لی منه باظهار
و انما کید من یخشی بوادره
کیدالشیاطین قد کادت لکفار.
واﷲ مهلکهم طراً بما صنعوا
اوجا علی المنتهی منهم الی النار.

(تفسیر ابوالفتوح رازی ص 592).


و در معجم البلدان ، یاقوت حموی آرد: الغار الذی کان النبی صلی اﷲ علیه و سلم یتخنث فیه قبل النبوة غار فی جبل حراءو قد مر ذکر حراء. و الغار الذی أوی الیه هو و ابوبکر رضی اﷲ عنه فی جبل ثور بمکة - انتهی . و در قاموس الاعلام ترکی آرد: غار... برای دو مغارة علم شده : 1- مغاره ای است که حضرت محمد (ص ) قبل از اظهار نبوت در آنجا منزوی و مشغول پرستش حضرت احدیت بوده و در مکه ٔمکرمه و جوار جبل حرا واقع است . 2- مغاره ای است در کوه ثور واقع در نزدیکی مکه که حضرت محمد در موقع هجرت از مکه ٔ مکرمه به مدینه ٔ منوره با خلیفه ٔ اول برای رهائی از تعقیبات قریش به آنجا پناه بردند و به همین لحاظ ابوبکر به صاحب الغار و یار غار ملقب گشته :
به قاب قوسین آن را برد خدای که او
سبک شمارد در چشم خویش وحشت غار.
ابوحنیفه ٔ اسکافی (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 277).
به غار سنگین در، نه بغار دین اندر
رسول را به دل پاک صاحب الغاریم .

ناصرخسرو.


مردم آن است که چون مرد ورا بیند
گوید ای کاش کم این صاحب غارستی .

ناصرخسرو.


صاحب الغار خویش دین را دان
که تنت غار و جانت در غار است .

ناصرخسرو.


خلیفه ٔ اول را از آن جهت یار غار گویند که در غار ثور مصاحب حضرت رسول اکرم بود. رجوع به یار غار و صاحب غار شود.
- مغاک غار ؛ کنایه از گور و قبر. (برهان ).
- یار غار ؛ اشاره به ابوبکر است که با حضرت رسول صلی اﷲ علیه و سلم در غار همدمی کرد و در تداول فارسی هر دوست موافق و فداکار را یار غار گویند :
غار جهان گرچه تنگ و تار شده ست
عقل بسنده است یار غار مرا.

ناصرخسرو.


ترجمه مقاله