ترجمه مقاله

غازغاز

لغت‌نامه دهخدا

غازغاز. (ص ) از هم شکافته و بازشده . (برهان ) (آنندراج ) :
روی نشویی نکنی یک نماز
کافری ای ... زنت غازغاز.
تاج بهار جامی (از آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (صحاح الفرس ).
بپاره های خرد بریده . ترک ترک . شکاف شکاف :
صعوه در ظل همای عدل و داد پهلوان
مر عقاب ظلم را پر بردراند غازغاز.

سوزنی .


ترجمه مقاله