ترجمه مقاله

غالب

لغت‌نامه دهخدا

غالب . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ اسدی . از شجاعان سپاه مسلمین در محاربه ٔ سعد وقاص و رستم فرخزاد. در حبیب السیر آرد: سعد وقاص با لشکر عرب مغفر توکل بر سر نهاده و زره مصابرت در بر افکنده شمشیرهای برّان به قصد کافران آخته و سنانهای جان ستان بر گوش اسبان راست ساخته . در برابر ایشان (ایرانیان ) بایستادند و مبارز خواستند و در آن روز نخست غالب بن عبداﷲ اسدی و عاصم بن عمرو تمیمی قدم در میدان مردان نهاده از جانب کفار هرمزان که در سلک حکام فرس انتظام داشت با دیگری از شجعان به مبارزت آن دو پهلوان مبادرت نمودند وغالب هرمزان را مغلوب گردانیده دستگیر کرد و کمند اسر در گردانش انداخته نزد سعد برد. (حبیب السیر چ خیام ج 2ص 478). و رجوع به غالب بن عبداﷲبن مسعر شود.
ترجمه مقاله