ترجمه مقاله

غالوک

لغت‌نامه دهخدا

غالوک . (اِ) مهره ٔ کمان گروهه باشد :
کمان گروهه ٔ زرین شده بچرخ هلال
ستارگان همه غالوکهای سیم اندود .

خسروانی (از لغت فرس اسدی ص 271).


و در حاشیه ٔ آن آمده : غالوک و ژواله هر چه آن چون مهره ٔ گرد کنی غالوک و ژواله خوانند - انتهی . مهره ٔ گلین باشد که در کمان گروهه نهند و اندازند. خسروی گوید: گمان گروهه ٔ زرین ... (اوبهی ) (رشیدی ). گلوله و مهره ٔ کمان گروهه را گویند خواه از سنگ باشد و خواه از گل ساخته باشند. (برهان ). گلوله را گویند که از گمان گروهه بیندازند :
گه افکند نخجیر بر دشت راغ
گهی زد به غالوک برمیغ و ماغ .

فردوسی (از جهانگیری ).


گل مهره . کمان غلوله . و بجای لام با «ی » تازی هم گفته اند. خسرو دهلوی گفته : کمان گروهه ٔ زرین ... و در جهانگیری و رشیدی و برهان غالوک نوشته اند که بمعنی غلوله یعنی غلوله ٔ کمان باشد. ظن غالب آن است که در اصل غالول بوده لام با کاف اشتباه یافته ، غالول وغلوله یک معنی دارد. حکیم فردوسی گفته :
گه افکند نخجیر در باغ و راغ
گهی زد بغالول در میغ ماغ .

(از انجمن آرا) (از آنندراج ).



جلاهق . جله . بندق . بندقه . (منتهی الارب ). زواله . ژواله . کمان گروهه . (برهان ).
ترجمه مقاله