ترجمه مقاله

غالیه

لغت‌نامه دهخدا

غالیه . [ ی َ ] (اِخ ) (جندالَ ...) جندالغالیه چنانکه طبری نوشته بر لشکریان هزیمت یافته ٔ محمد امین اطلاق شده است : از آن هزیمتیان پنج هزار مرد به بغداد شدند نزد محمد، محمد ایشان را بنواخت و درم نداشت که دادی و آن روز که ایشان را بار داد طشت غالیه پیش نهاد و هر کس را به ریش غالیه کرد و ایشان بیرون آمدند با غالیه نه درم و نه خلعت و نه صلت ، مردمان بغداد بر ایشان بخندیدند و ایشان را به بغداد جندالغالیه نام کردند. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ص 513).
ترجمه مقاله