ترجمه مقاله

غباری

لغت‌نامه دهخدا

غباری . [ غ ُ ] (اِخ ) محمد امین . وی ازمردم هرات است طالب علم خوبی است . انشائش هم بد نیست و از هیئت نیز خیلی اطلاع دارد. این ابیات ازوست :
چنان مکن که دگر ترک آه و ناله کنم
چنان مکن که ترا با خدا حواله کنم
رخی که گشته چو کاه از خمار محنت و درد
ز نشئه ٔ می وارستگی چو لاله کنم
به نیم لحظه که دامان دیگری گیرم
سزا به دامن رشک هزارساله کنم .

#


دل خوش به سرکوی جنون آمده بود
در صبر و ثبات ذوفنون آمده بود
این عقده ٔ رشک اگر نمی آمد پیش
از عهده ٔ عاشقی برون آمده بود.

(از مجمع الخواص ص 263).


ترجمه مقاله