غبار برانگیختن
لغتنامه دهخدا
غبار برانگیختن . [ غ ُ ب َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) گرد برآوردن در هوا. تاریکی ایجاد کردن :
کجا نوری پدیدآید هم آنجا
ز بدفعلی برانگیزد غباری .
و رجوع به غبارانگیز شود.
کجا نوری پدیدآید هم آنجا
ز بدفعلی برانگیزد غباری .
ناصرخسرو.
و رجوع به غبارانگیز شود.