ترجمه مقاله

غتفره

لغت‌نامه دهخدا

غتفره . [ غ ُ ف َ رَ / رِ ] (ص ) غت . غُتفر. نادان . جاهل . احمق . ابله . (برهان قاطع). گول و احمق . (فرهنگ رشیدی ). گول و نادان .(آنندراج ). سفیه . مقابل زیرک . غُدفَره :
جملگی را خیالهای محال
کرده مانند غتفره به جوال .

سنائی (از انجمن آرا).


ندیدم چو تو من به کوه و دره
یکی بینوا، خام بس غتفره .

(فرهنگ اوبهی ).


دهقان ، امام غاتفری ، مهتر سره
در منت تواند چه زیرک چه غتفره .

سوزنی .


|| زناکننده . زانی . (برهان قاطع) (آنندراج ) :
خاک بشهوت مسپر چون ستور
تا نه زنت غتفره گیرد نه پور.

انوری (از فرهنگ رشیدی ) (از آنندراج ).


|| پلیدطبع. (برهان قاطع)(ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله