غدد
لغتنامه دهخدا
غدد. [ غ ُدَدْ ] (ع اِ) ج ِ غُدّه . (منتهی الارب ) :
دروجود بزم ما اغیار شد همچون غدد
گر ازاله میکنی لابد مضرت میرسد.
رجوع به غده شود.
دروجود بزم ما اغیار شد همچون غدد
گر ازاله میکنی لابد مضرت میرسد.
(لسان العجم بنقل از ابوالمعالی ).
رجوع به غده شود.