غرشیده
لغتنامه دهخدا
غرشیده . [ غ َ دَ / دِ ] (ن مف ) غضبناک و خشمگین و قهرآلود گردیده . (برهان قاطع). غراشیده . خشم آلود و تند. (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ نظام ) :
چو غرشیده گشتی ز کین و ستیز
گرفتی ازو دیو راه گریز.
در آنندراج و انجمن آرا غرشنده آمده و شعر مذکور نیز به نون نقل گردیده است ولی ظاهراً غرشیده صحیح است که نعت مفعولی از مصدر غرشیدن مخفف غراشیدن است . رجوع به غرشیدن و غراشیدن شود.
چو غرشیده گشتی ز کین و ستیز
گرفتی ازو دیو راه گریز.
لبیبی (از فرهنگ رشیدی ) (از فرهنگ نظام ).
در آنندراج و انجمن آرا غرشنده آمده و شعر مذکور نیز به نون نقل گردیده است ولی ظاهراً غرشیده صحیح است که نعت مفعولی از مصدر غرشیدن مخفف غراشیدن است . رجوع به غرشیدن و غراشیدن شود.