ترجمه مقاله

غرو

لغت‌نامه دهخدا

غرو. [ غ َرْوْ ] (اِ) نای میان تهی باشد که نوازند و به عربی مزمار خوانند. || نای چیزی نوشتن . خامه . (برهان قاطع). نی میان تهی که آن را کلک گویند. (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا). || قصب . نی . (فرهنگ اسدی نخجوانی ) (صحاح الفرس ) (جهانگیری ). یراع . یراعه . (نصاب الصبیان ) . یراع که تیر و قلم از آن سازند. نی که از آن قلم سازند و در شرح نصاب به فتحتین آمده . (غیاث اللغات ) :
غریب نآیدش از من غریو گر شب و روز
به ناله رعد غریوانم و به صورت غرو.

کسائی (از فرهنگ اسدی ).


کنون چنبری گشت بالای سرو
تن پیلوارت به کردار غرو.

فردوسی .


یکی مرد شد همچو آزاده سرو
برش کوه سیم و میانش چو غرو.

فردوسی .


میانت چو غروست و بالا چو سرو
خرامان شده سرو همچون تذرو.

فردوسی .


به رخ همچو پر و به بالای سرو
میان همچو غرو و به رفتن تذرو.

(حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).


یکی گفت مرغی چو زرین تذرو
هم آنجاست در بیشه ٔ بید و غرو.

اسدی (از جهانگیری ) (از آنندراج ).


در آن مرز بد بیشه ٔ بید و غرو
میانش بدی نوژ برتر ز سرو.

اسدی .


همه باغ طاوس و رنگین تذرو
خرامنده در سایه ٔ نوژ و غرو.

اسدی .


محمود سومنات گشای صنم شکن
از غرو سی گزی به سنان زره گذار
این مرتبت نیافت که محمود تاج دین
از یک بدست کلک بریده سر نزار.

سوزنی .


طوطی بپریداز قفس بلخ به مرو
چون دید به جای نیشکر نیزه و غرو.
چون بلبل بر گل به گل و سرو به سرو
اکنون به خس اندرآورد سر چو تذرو.

سوزنی (از انجمن آرا) (از آنندراج ).


سرین فربه میانش همچو غروی .

نظامی (از رشیدی ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا).


|| در بیت زیر غرو اگر به معنی نی (مزمار) نباشد ظاهراً به معنی آواز شعف و سرور است زیرا در مقابل غنگ به معنی آواز حزین برآوردن قرار گرفته است :
مرا رفیقی پرسید کین غریو ز چیست
جواب دادم کز غرو نیست هست ز غنگ .
رجوع به غنگ شود .
ترجمه مقاله