ترجمه مقاله

غریزی

لغت‌نامه دهخدا

غریزی . [ غ َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به غریزة. رجوع به غریزه شود. طبیعی چه غریزه به معنی طبیعت است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ذاتی . جبلی . فطری . خِلْقی . نهادی . سرشتی . مقابل مکتسب :
گو فرازآیند و شعر اوستادم بشنوند
تا غریزی روضه بینند و طبیعی نسترن .

منوچهری .


فتنه شدی و بی دین بر آتش غریزی
آتش پرست گشتی چون مرد زردهشتی .

ناصرخسرو.


و هرکه از فیض آسمانی و عقل غریزی بهره مند شد... آرزوهای دنیا بیابد و در آخرت نیکبخت گردد. (کلیله و دمنه ). و این دو نوع است : یکی غریزی ... و دوم مکتسب . (کلیله و دمنه ).
- حرارت غریزی یا آتش غریزی ؛ حرارت طبیعی .(ناظم الاطباء). حرارت اصلی . حرارتی است که در عروق بدن توأم با خون جریان می کند : شراب ... طعام را هضم کند و حرارت اصلی یعنی حرارت غریزی را بیفزاید. (نوروزنامه ).
چو نیافت جان عطار اثری ز ذوق عشقت
بفروخت ز اشتیاقت ز دل آتش غریزی .

عطار.


ترجمه مقاله