ترجمه مقاله

غریف

لغت‌نامه دهخدا

غریف . [ غ َ ] (ع اِ) نی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قصباء. (اقرب الموارد). گیاه دوخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). حلفاء. || بیشه . غیضه . (اقرب الموارد) . بیشه ٔ شیر. (ملخص اللغات ) (مهذب الاسماء). || آب زمین پست نیستان . || درخت انبوه درهم از هر جنسی که باشد، یا درختان انبوه از بردی و حلفاء، و گاهی درختستان ضال و سلم درهم پیچیده را غریف خوانند. || (ص ) غرب غریف ؛ دلو بزرگ بسیار آب گیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِخ ) شمشیر زیدبن حارثه . (منتهی الارب ) (تاج العروس ). وی درباره ٔ همان شمشیر گوید :
سیفی الغریف و فوق جلدی نثرة
من صنع داود لها ازرار
انفی به من رام منهم فرقة
و بمثله قد تدرک الاوتار.

؟ (تاج العروس ).


ترجمه مقاله